عشق مامان.آقا آرتاعشق مامان.آقا آرتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

پسر پاییزی من

خوردن مامان

پسر طلا شما همش در حال خوردن منی.اونم محکممممممم چونه و پا و بازو و گونه منو میخوری.فکر کنم برای دندونته محکم فشار میدی با اون لثه های بی دندونت منم دردم میگیره و جیغمممممم میره هوا شما ام با تعجب نگام میکنی.منم محکممممم بوست میکنم
27 خرداد 1393

نانای......دس دسی.......بزن قدش.....حرص خوردن.......لی لی لی لی حوضک

پسر طلای من،میشه گفت از اول تولدت من فعالیتمو شروع کردم برای اینکه شما نانا یاد بگیری.اصلا هم کوتاه نمیومدماااااا. تا اینکه حدود بیست روز  پیش یهو دستاتو ریز ریز تکون دادی.خودتم کلا تکون میدادی.الهی فدات شمممممم. ولی الان به شدت هر چه تمام تر خودتو تکون میدی تا من میگم نانای نای شروع میکنی خودتو تکون دادن و خندیدن. این شد که زحمات من نتیجه داد.     امروز هم بالاخره شما دس دسی یاد گرفتی..هوراااااااا     دو سه رد وزی هم هست که بعد از تلاش فراوان بهت میگم بزن قدش، دستتو میاری بالا.الهی مامان فدای دستای کوچولوت بشم   وقتی هم که باهات لی لی لی لی حوضک بازی میکنم تا دستت رو میگیرم،شما ف...
27 خرداد 1393

مامانی و شیطنتهای پسری

عزیز دل مامان شمت هزار ماشاالله خیلی شیطدن شدی هم شیطون هم باهوش و با نمک عزیزکم جدیدا بیشتر وابسته کن شدی.باهام ارتباط برقرار میکنی بچه هارو دوست داری.میبینیشون تز خوشحالی جیغ میزنی و میری سمتشون. نینیهای بیچاره هم میترسن در میرن عشقم شما دو روز پیش خودتو داشتی از روروئکت پرت میکردی پایین شما تو روروئک بودی و من و بابا داشتیم شام میخوردیم من یه لحظه دیدم سر شما نزدیک زمین و پاهات گیر کرده به پارچه روروئک یعمی س ر و ته بودی وایییییییی که من سکته کردم.بابا دویید و گرفتت بعد که خیالام راحت شد خیلی حالم بد شد همین طوری نشستم وسط آشپزخونه.ولی خدارئ شکر بخیر گذشت ...
23 خرداد 1393

غذا خوردن

پسر طلا شما از چهار ماهگی کمک رو شروع کردی و شش ماهگی سوپ اضافه شد و هفت ماهگی پوره و عدس و آب میوه مز دوست دتری.سرلاک دوست داری.کره خیلی دوست داری سوپ هم میخوری ،البته با کره ولی گوشت گوسفند رو فقط کبابی دوست داری اصلا تو سوپ نمیخوری
3 خرداد 1393

راه رفتن با کمک مبل

پسرم شما حدود یه هفته هست که مبل رو میگیری و راه میری من نشسته بودم رو مبل و شما از مبل گرفتی و وایسادی بعد  اومدی پیش من.از اون روز همش مبل رو میگیری و راه میری تو همه کسمی پسرممممممم به دکترت که گفتیم  بلند میشی سرپا گفت ماشاالله،خیلییییی خوبه.این نشون میده بچه خیلی باهوشیه  
3 خرداد 1393

روزانه هایم با عشقم

پسرم هرچی از شیرینی و شیطنتت بگم کم گفتم عاشقتممممم.تند تند هم میخوری زمین.از اواسط شش ماهگی همه جارو میگرفتی و تا نصفه  بلند میشدی و با کمک ما کامل بلند میشدی.ولی دیگه از اوایل هفت ماهگی خودت به تنهایی  و کامل همه جارو میگیری و بلند میشی چند روزی هم هست که خودت میای پایین و میای پیش ما مامان جان وقتی چهاردست و پا میری وسطش خودت میشینی.بعد دوباره به  راهت ادامه میدی خیلی خوردنی و بامزه شدی.با اسباب بازیهات سرگرم میشی خودت باهاشون بازی میکنی عاشق کاغذ و دستمال کاغذی هستی. بابایی میگه هرموقع دیدی آرتا ساکت شده باید بدویییییی،چون داره یه جا خرابکاری میکنه راست هم میگه.سکوت تو یعنی یا داری دستمال میخوری یا ...
3 خرداد 1393
1